جنگل ...!


حیوانات جنگل طبق عادت همه ساله اول بهار  جمع شده بودند تا خانواده شیرها قویترین نفر خود را معرفی و اهالی جنگل نیز با او بیعت نمایند.

 

اما کارها طبق برنامه پیش نرفت. وسط مراسم الاغی که از یکنواختی مراسم خسته شده بود با صدای بلندی عرعرکرد. چند نفر از اهالی جنگل محض شوخی خیلی خونسرد پچ پچ کردند «خرسلطان شد»  واین صداها رفته رفته واضحتر شد و به گوش همه رسید و به دنبال آن همه به سرعت جلسه را ترک کردند حتی نعره های ناخرسند شیرها نیز آنها را متوقف نکرد.

 

شیر برگزیده به دادگاه جنگل شکایت کرد. جغد با دقت به حرفهای او گوش داد و با تذکر اینکه اهالی جنگل حق دارند سلطان خود را  انتخاب کنند علت عصبانیت او را پرسید. شیر در جواب گفت:  برای من زیاد مهم نیست حتی راضی هم هستم چون نه مسئولیتی دارم و بدون هیچ مشکلی هر چقدر هم بخواهم شکار میکنم و هیچ کسی هم نمیتواند از من حساب بخواهد. فقط مشکل این است که این الاغ نه میآید منزل سلطانی و دفتر و دستک را بگیرد وقتی هم من میروم به سراغش ، فرار میکند و مخفی میشود و به هر حیوانی هم که میرسد میگوید که «شیر از من میترسد و در بدر دنبال من میگردد تا با من بیعت کند ولی من قبول نمیکنم! می خواهم کلا از جنگل بیرونش بیاندازم!»

 

جغد لازم دید موضوع را کمی عمیق تر بررسی کند برای همین پرسشنامه ای تنظیم کرد و اهالی را ملزم به پاسخگویی به آن کرد.

 

همه اهالی جنگل یکصدا در پاسخ سوال جغد که پرسیده بود «چرا حداقل استانداردهایی را که در دیگر جنگلها رعایت میشود نادیده گرفته اید؟»  گفته بودند «استانداردترین عرعر مال الاغ است»   و در پاسخ سوال دیگر او که پرسیده بود «اگر الاغ از موقعیت خود سوء استفاده کرد چه میکنید؟»  پاسخ داده بودند «شیر که نمرده است!»  گوسفندی در پشت ورقه نوشته بود «جناب قاضی این چند روزه خوشی را از ما نگیرید ،اگر سلطان شیر بود ما کی جرأت میکردیم سلطان سواری کنیم وصبح تا شب دستش بیاندازیم وبخندیم!؟»

 

جغد قلم برداشت وحکم را نوشت :  «اعتراض شیر وارد نیست ، اما الاغ هم بعنوان سلطان مکلف است در منزل سلطانی اقامت کند و به امور جنگل بپردازد.  ضمنا مواظب این گوسفندها باشید هم بع بع استاندارد دارند و هم تجربه الاغ را دارند!»

 

 با انتشار حکم توسط دارکوب ، الاغ و پشت سر او گوسفندان به دهکده همجوار نقل مکان کردند.  حمالی و دوشیده شدن از آن زمان وظیفه مهمی محسوب شد.



نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

چشمان باز ...

توجیه اشغالگری

دلی ملی لر دسته سی ...