این و آن ...!

سال گذشته بیماری شدیدی داشتم ، طوری که ماهها در بستر افتاده بودم.
بعد از افاقه مختصری که داشتم دوست داشتم ساعات بیشتری را در بیرون خانه باشم تا روحیه ام را تقویت کنم. به جاهایی سر می کشیدم که در حالت عادی محال است حتی از جلو آن رد شوم و با کسانی هم صحبت می شدم که در حالت معمولی هیچ اعتنایی به آنها نمی کنم. تعطیلی اماکن عمومی هم معضلی دیگر بود. 
قبلا فضای سبزی را هنگام مسافرت با تراموا از بالای پل دیده بودم که تخمین زده بودم در حالت معمولی نباید افراد عادی ترددی در آنجا داشته باشند و کنجکاو بودم که آیا الان هم به همان خلوتی می تواند باشد!؟ 
یک روز مختصر خوراکی و آب برداشتم و عصا در بغل راهی آنجا شدم. 
نیم ساعتی روی نیمکتی استراحت می کردم که دو نفر یکی پس از دیگری پیدا شدند. از قضا با یکی از آنها مدتها قبل در بازار هفتگی آشنا شده بودم. پس از احوالپرسی آنها بیشتر از مقررات منع آمد و شد و بیماران و کشته شدگان اپیدمی صحبت می کردند و کارهایی که حکومت باید بکند! 
نمی دانم چطور شد صحبت آنها به فمنیسم هم کشیده شد ، دو دیدگاه کاملا متفاوت با هم داشتند. مشروح صحبت هایشان را تا جاییکه در خاطرم مانده در یادداشتی مستقل نوشته ام ولی در اینجا صرفا جملات پایانی فردی که مخالف فمنیسم بود را می آورم. او در حالی که از استدلالات طرف مقابل به ستوه آمده بود با لحنی سرشار از حیرت و ناباوری گفت: «دوست عزیز با این تعریف و توصیفی که از فمنیسم و خواسته ها و آثارش کردی فقط می خواهم به من توضیح بدهی که اگر آنچه که می گویی فمنیسم است پس  بدکاره بودن  و لاقید و بی اخلاقی و روابط جنسی خارج از خانواده زنان  را چه بنامیم؟ اصلا با این توضیحاتی که گفتید چیزی بنام فساد اخلاقی زنانه نیز می ماند؟» 
طرف مقابل به راحتی برگشت و گفت اصلا این جور تعبیرات نگاه مردسالارانه به موضوع است و الا این کارها جزو حقوق و آزادی های زنان است که خوشبختانه قوانین ما هم آنرا به رسمیت شناخته است!
اولی با لفظی زشت گفت که این قوانین و ... را فلان و فلان می کنم.
دومی با پرخاش گفت پس تو آن وقت خائن به وطن محسوب می شوی. جوابی ابلهانه که متاسفانه دهان مخالفان را به راحتی با آن می توان بست.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

چشمان باز ...

توجیه اشغالگری

دلی ملی لر دسته سی ...